2024-05-09@00:36:49 GMT
۷۶ نتیجه - (۰.۱۹۹ ثانیه)
«اخبار اینجا خانه ما»:
بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه «شرق» نوشت: بیشترشان تجربه تعقیب و گریز از دست مأموران را دارند؛ جوانهایی که معمولاً از همان کودکی سوختبری را شروع میکنند و در رفتوآمد بین جادههای مرزی، بارها شاهد سوختن رانندههای سوختبری بودند که حتی پیکری از آنها به جا نمانده است. تکرار هرروزهای که شاید بار دیگر سهم...
نداشتن آگاهی و رعایت نکردن نکات مربوط به پارک خودرو در کوچه یا معابر عاری از مجازات نیست، لذا ارتقای سطح آگاهی از جزئیات قانون جای پارک از الزامات بهشمار میرود، در این بین لازم است بدانیم گفتن «اینجا کوچه ما یا زیر پنجره خانه ما و جلو مغازه ما است» حقی برای افراد جهت...
نداشتن آگاهی و رعایت نکردن نکات مربوط به پارک خودرو در کوچه یا معابر عاری از مجازات نیست، لذا ارتقای سطح آگاهی از جزئیات قانون جای پارک از الزامات بهشمار میرود، در این بین لازم است بدانیم گفتن «اینجا کوچه ما یا زیر پنجره خانه ما و جلو مغازه ما است» حقی برای افراد جهت...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما! - حالا پس چی میشه؟ - چی، چی میشه؟ سبزی کوکو های تازه و قبراق را راهی پاکت فریزری میکنم و سوال علی را با سوال جواب میدهم. او هم فوری میگوید: - وضعیت آب دیگه. تابستون خشکسالی میشه یعنی؟ همانطور که چمباتمه زده،...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما. مقداد در کنارگذر بزرگراه میپیچد و من که دوباره یاد آن پیام آزاردهنده در فضای مجازی افتادهام، از خودم میپرسم: «آیا ممکنه منم یه روزی این جوری بشم؟ خبر کشته شدن یه آدم بیگناه بیاد و من ناراحت نشم؟ یا حتی خوشحال بشم؟» از...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما. منتظر نشسته بودم تا ببینم سه نفری چطوری از در وارد میشوند، شنگول و پرانرژی یا با لب و لوچه آویزان. مقداد ۱۰ تا پوستر تصویر حاج قاسم خریده بود. دم غروب از راه که رسید گفت: «هرکی میخواد با من بیاد، زود لباس...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما! یادم بود که تولد سجاد نزدیک است، اما برنامه خاصی برایش نریخته بودیم. این البته چیز عجیبی نبود. ما معمولا برای روز تولد هیچ کدام از اعضای خانواده، جشن تولد ترتیب نمیدهیم. با داشتن مادری چون من، که اغلب تاریخهای این چنینی فراموشش میشوند،...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما! علی راه میرود و با خودش زمزمه میکند: «پرِ اشکه سکوت تو، پرِ گریه قنوت تو» مدرسهشان مراسم فاطمیه را سپرده به کلاس سومیها. سرود و مداحی و نمایش و فضاسازی و ...، همه بر عهده آنهاست. دو روز بعد از زنگ تعطیلی مدرسه،...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! سجاد زل زده بود به تلویزیون خانه خالهاش و هرچه بیشتر دنبال تصویری از خودش میگشت، کمتر پیدا میکرد. دخترخواهرم فلشی پرازعکس و فیلمهای شش هفت سال پیش را زده بود به تلویزیون و یکی یکی بازشان میکرد. خانواده ما و خواهرم اینها و...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما! سه جفت چشم که به عبارتی میشود شش عدد چشم تیلهای، نشسته بودند جلوی فر و زل زده بودند به کیکی که تازه رفته بود داخل فر و حداقل ۴۵ دقیقه زمان لازم داشت تا از مایعی شل و کرمیرنگ به کیکی ترد و...
فرارو- «موافی» ۲۳ساله هر روز یک شغل دارد: تلاش به منظور پیدا کردن آب برای اعضای خانواده اش. او میگوید که دهها تن از اعضای خانوادهاش همراه با یکدیگر در یک آپارتمان دو خوابه در رفح شهری در جنوب غزه در نزدیکی مرز آن سرزمین با مصر، پناه گرفته اند. مسنترین آنان مادربزرگ ۶۸ساله او...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است، زندگی در خانه ما. لباسهای خیس را پهن کرده بودم روی رخت آویز توی بالکن و داشتم میرفتم لگن خالی را بگذارم توی حمام. خوشبختانه زهرا بعد از اینکه کار شستن لباسها را تمام کرده بودم بیدار شده بود و مجبور نشده بودم وسط لباس شستن شصت بار...
گروه زندگی: پسرها با مقداد رفتهاند زورخانه. نه اینکه ما از آن خانوادهها باشیم که هفتگی یا حتی ماهانه برای نکوداشت آیین و سنتهای اصیل ایرانی و سلامتی تن و جان، در زورخانه ورزش کنیم، نه! البته خیلی دوست داشتیم که چنین میبود اما چه کنیم که زورخانه دور است و مقداد اغلب سرش شلوغ...
گروه زندگی؛مژده پورمحمدی:«تَق، تَتَق، تَتَتَق»، «دوف دوف دوف دودوف»، «بننننگ»، «بزنش تا در نرفته» و ... . نیم ساعتی بود که این سروصداها از خانه ما بلند بود و در عرض همین نیمساعت، کرور کرور سرباز اسراییلی به هلاکت رسیده بودند و صدها فروند موشک روی سر «اسلالی» جنایتکار فرود آمده بود. من فقط مراقب...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! - چایی تونو من شیرین کنم یا خودتون شکر میریزین؟ مطمئنم که هر سه تاشان میخواهند خودشان شکر بریزند، خودشان به هم بزنند و خودشان فنجان را دست بگیرند و بخورند. حتی زهرای فسقلی که الان نفهمیده منظورم از این سوال چیست اما به...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! «مامان اینا آدم بدا هستن یا آدم خوبا؟» از ابتدای هفته، هر بار که اخبار تلویزیون را میبینیم، باید بارها به این سوال سجاد پاسخ دهیم که آدمهای توی تصویر جزو کدام دسته هستند، خوبها یا بدها. و هی سعی کنیم حواسش را پرت...
گروه زندگی: زهرا نشسته بود جلوی کتابخانه، یکی یکی کتابها را برمیداشت، نگاهی میکرد، بعضیها را یک گاز می زد و بعد می انداخت کنار. کتابهای طبقه کودک را نشانه رفته بود و خوشبختانه هنوز به طبقههای دیگر دست دراز نکرده بود. می دانستم که اگر بخواهم گازانبری وارد عمل شوم و مانع کارش بشوم،...
گروه زندگی: یک لنگه جوراب زهرا دستم بود و داشتم سلانه سلانه از اتاق میآمدم بیرون که پایش کنم و آماده شویم برای رفتن به مهمانی. مقداد زنگ زده بود که دارد میرسد خانه، همه آماده باشیم که دیرتر از این نشود. هنوز به وسط هال نرسیده بودم که نگاهم به سجاد افتاد. کبریت روشن...
گروه زندگی : - مامان! سال دیگه که کلاس چهارمی بشم، برام کوله جدید میخری؟ - آره پسرم، ایشالا میخریم. با خواهرم و بچههایش رفته بودیم خرید لوازمالتحریر و حالا که همه با هم برگشته بودیم خانه ما، علی این سوال را از من پرسید. دخترخاله و پسرخالهاش کولهپشتی جدید خریده بودند و انگار تازه...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! در زندگی روزهایی هست که هرچه میخواهی در برابر نجاست سنگر بگیری، او به تو حمله میکند! صبح آخرین روزهای شهریور بود. به سرم زد سجاد را بیدار کنم و یک صبحانه سه نفره با پسرها بخوریم. بوی ماه مهر میآمد و روزهای مدرسه رفتن...
مرد چهارشانه و جاافتاده عراقی که ما از مشایه تحویل گرفته تا شب را در خانهاش مهمان باشیم، دو سه بار در طول مسیر تلفن میزند و از آن طرف خط به وضوح صدای یک زن شنیده میشود. به گمانم به اهالی خانهاش خبر میدهد که دست پر برخواهد گشت. بعد از آنکه سوار بر...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! - هرچی دکتر بگه. - باشه، هرچی دکتر بگه. دیگر نه من چیزی گفتم، نه مقداد. غلت زد به پهلو و خیلی زود صدای نفسهایش تغییر کرد. نمیدانم در ذهن او، چند درصد احتمال داشت که دکتر با رفتنمان موافقت کند. شاید خیالش راحت بود...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! زهرا بلند شد ایستاد. یک، دو، ... پنج قدم برداشت و بعد تولوپ همان جا روی فرش فرود آمد. - مقداد! مقداد! زهرا راه رفت! دیدی؟ سرش را از روی کتاب زیارات و ادعیه بالا میآورد. - راه رفت؟ به سلامتی! همین را میگوید و...
خبرگزاری فارس: رشت، محدثه فردی؛ سالهاست، عنایت الهی نصیب شده به بهانه حرفه خبر همراه با اهالی نمازجمعه رشت سر ساعت موعود وارد خانه خدا شده و منتظر نشسته تا سخنان پیش خطبه و خطبههای نمازجمعه را قلم بزنم و نمازِ عشق را به یاد مولای موعودمان اقامه کنم. در این سالها در هوای برف...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! امروز روز جهانی مبارزه با بیکاری مادران بود. شاید در تقویم ملی ثبت نشده باشد. طبیعی است، مسئولان مربوطه بعضا در این زمینهها کمکاری میکنند! اما این دلیل نمیشود که خانواده ما به این مسایل بیاهمیتی کند. خصوصا بچهها، برای مناسبتها احترام زیادی قایل هستند...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! کتهماش زهرا را دادهام و سیر و پر خورده است. پوشک سرکار علیه را هم تازه عوض کردهام. حتی آب هم خورده و در آرامشی که هر سال یک بار اتفاق میافتد، نشسته و محتوای کیسه لگوهای چوبی و کشهای رنگی و توپهای ریز و...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! امسال یادم هست که پرچمهای مشکی را کجا گذاشتهایم و لازم نیست مثل سال قبل، کشوها و کمدها و سوراخ سُنبههای جای جای خانه را بگردم، آخرش هم پرچمها را پیدا نکنم و پرچم عزای جدید بخرم. شب اول محرم، پرچمها را میگذارم جلوی چشم تا...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! آدمیزاد یا باید یک باغ میوه داشته باشد یا با آدمهایی که باغ میوه دارند طرح دوستی بریزد، کاملا خالصانه و بدون چشمداشت! پیرو همین اصل مهم در زندگی بود که ما با خانواده کریمی دوست شدیم! البته آن موقع نمیدانستیم که پدر آقای کریمی،...
آفتابنیوز : عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «فقط دیگران نباشند؛ همین» نوشت: کوشش برای تخلیه خانه اندیشمندان علوم انسانی از سوی شهرداری تهران اتفاق مهمی بود که به لحاظ معانی مستتر در پشت این اقدام اهمیت فراوانی دارد. در میان مجموعهای از مطالبی که در این باره گفته شده است، میتوان به یک نقل...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! - کسی دراز نکشه، جلسه رسمیه. همه صاف بشینن. مامان پاتو دراز نکن. اینها را علی میگوید در حالی که دفتر جلسات خانوادگی را زیر بغلش زده و احساس میکند کمِ کمش سمتی در حد دبیر هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی دارد. البته اگر فکر...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! سه مهمان کوچکی که منتظرشان بودیم، پشت در بودند. - بفرمایین، خوش اومدین! محمدرضا، علیرضا و حسنا بچههای دوست قدیمی و صمیمیام بودند که به حج مشرف شده و قرار گذاشتهایم دوشنبهها به خانه ما بیایند. پیش از آمدنشان، فکر کردم «خانه را جارو کنم؟»...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! - آخه شاید هلولا بیاد تو دسشویی! وقتی پرسیدم: «برای چی بیام دم در دسشویی وایسم؟»، سجاد این جواب را داد. بیچون و چرای بیشتر، آمدم پشت در دستشویی و خیالش را راحت کردم. یاد بچگیهای خودمان افتاده بودم. همین سن و سالها بودیم که...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! «بچه گرمش نیست؟ لباسش کلفته انگار. بهاره دیگه، نازکتر تنش کن!» «بچه سردش نیست؟ یه لا لباس تنشه انگار. بهاره هنوز، هوای بهار دزده! یهو یه باد میزنه، بچه مریض میشه!» زهرا را گذاشته بودم در کالسکه و داشتیم با سجاد به سمت مغازههای خیابان...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! «میریم اردو!/کار و بازی/به چه نیکو!/ دل خوش و شادیم/ ز غم ها آزادیم/ روزها تو اردو ...» کاش یک بلندگو داشتیم. از همین ها که نوار ضبط شده وانتی ها را در سرتاسر محله پخش می کند و صدای «شیرالات، آهن الات، آهن ضایعات،...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! انگار استاد اخلاقش این ذکر را به علی داده باشد که روزی هزار مرتبه از سویدای دلش تکرار کند: «مامان! کی خونه تکونی میکنی؟!» سه چهار روز است این ورد را برداشته و هر چند دقیقه یک بار مثل پرنده ساعت دیواری در کارتونهای دهه...
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! سردرد خسته ام کرده. لحظه شماری میکنم زهرا بخوابد، که من هم بتوانم بخوابم. شاید این مهمان ناخوانده، راهش را بکشد و از تنم بیرون برود. خیلی وقت بود که سردردهای میگرنی سراغم نمی آمدند. هرچه فکر میکنم، یادم نمی آید که در شیردهی کدام...
گروه زندگی- این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! ما هم مثل همه آدم های معمولی، ناخن های مان همیشه در حال رشد است و هر چند روز یک بار باید آن ها را کوتاه کنیم. از همان بچگی، جمعه ها موعد ناخن گرفتن بود. پدرم می نشست و یک روزنامه هم میگذاشت زیر...
گروه زندگی- این روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! خیلی یواشکی و سرّی، کاغذ تاخورده را گذاشت کف دستم و بعد مثل جن ناپدید شد. قوری چای را گذاشتم روی کتری و نامه علی را باز کردم: «سلام مامان دربارِ روز پدر نزرت چی است؟» آنقدری که از جابجا نوشتن ه و اِ حرصم...
گروه زندگی: این روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! - اوه، یه فوتی هم داره. راننده تاکسی این را گفت و درحالی که سعی میکرد نگاهش را از روی صحنه حادثه بردارد، در سمت راست بزرگراه به مسیرش ادامه داد. - مامان فوتی یعنی چی؟ آخ! از همین میترسیدم. حوصله سوال پیچ شدن توسط...
گروه زندگی: این روایت، جریان زندگی است. زندگی در خانه ما! - بخوابیم آقا سجاد؟ - یه کوچولو دیگه. فقط یه کوچولو دیگه صبر کن. این سربازا حمله کنن به دشمن، بعدش بخوابیم. - باشه، پس بگو زود حمله کنن! دیر وقته. زهرا را خوابانده ام. علی هم که بچه مدرسه ای خانه است و...
خانه امید آخرخطیها اینجاست | فرصتی برای ترکیدن بغضهای فروخورده | مددجو: اینجا برای ما هتل ۵ستاره است
همشهری آنلاین - مریم قاسمی : در گزارش مستند و میدانی پیشرو تلاش کردیم ضمن معرفی امکانات و خدمات مددسرای اضطراریمنطقه١٨، با تعدادی از مددجویان گفت وگو کنیم تا برایمان از خودشان بگویند. افرادی که رسانهها کمتر سراغشان میآیند و اصلا میکروفن برای شنیدن حرفهای آنها روشن نمیشود. خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید ...
دختران معلول باغ فرشته از آرزوهایشان میگویند | اینجا هیچکس نمیگوید کاش پا داشتم | ما آرزو داریم مستقل بودیم، حقوق میگرفتیم، خانه داشتیم
به گزارش همشهری آنلاین، روی ولیچر برقی، نزدیک در ورودی با آن نردههای فلزی بلند، نشسته و دستش را زیر چانه زده. فیلسوفانه بیرون را میپاید. گاهی چشم میدوزد به آدمهایی که هر یک روایتهای خاص خود را دارند یا خیره میماند به سراسیمگی رانندگانی که با بوق ممتد میخواهند راهشان را باز کنند. ۲۱...
اعضای تحریریه تبریزبیدار با هماهنگی قبلی در تدارک برگزاری جشن تولد برای مرداد ماهی های شیرخوارگاه است؛ آراز، امیرحسن و امیرحسین ۳ کودکی هستند که جشن تولد آنها بهانه ای شده تا کنار این فرشتگان زمینی، کمی در عرش الهی سیر و سلوک کنیم. به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از...
«خانه کابل» در تهران؛ اینجا چه خبر است؟ | به ما نگویید «افغانی» | افغانستان فقط طالبان نیست | نان و پیازمان را میخوریم دست دراز نمیکنیم
همشهریآنلاین - پروانه بندپی: وارد کافه که میشوی، انگار خاک افغانستان است؛ موسیقی افغانیِ «ملا ممد جان» در حال پخش است، روی دیوارها با عکسهایی از زنان و کودکان و مناظری از افغانستان پوشانده شده، قفسههای کتابخانه کنجِ کافه پر است از کتابهای مربوط به کشور همسایه؛ تاریخ معاصر افغانستان و ... . در قفسهای هم...
رئیس باشگاه رئال مادرید در مراسم خداحافظی مارسلو، از این بازیکن تجلیل کرد مارسلو، مدافع چپ 34 ساله رئال مادرید بعد از 16 فصل حضور در رئال مادرید و انجام 546 بازی برای این تیم، بالاخره در پایان فصل 2021/22 به عنوان پرافتخار ترین بازیکن تاریخ باشگاه با 25 جام، خداحافظی کرد. طرفداری | به...
آفتابنیوز : چند روز پیش اهالی روستاهای مرزی را جمع کرده و گفتهاند که کشاورزی ممنوع. آنها سال ۹۸ همه دار و ندارشان را در سیل از دست دادهاند و این روزها گرفتار اقساط سنگین وامهایی هستند که دولت برای بازسازی خانهها و مزارع و دامداریها پرداخت کرده است. ۸۰ میلیون تومان اقساط تراکتور طاهر...
همشهری آنلاین - ناصر علاقبندان: مریم فلج است؛ اما چه سخت میتوان بغضی پنهان در نگاه مادرانه خاتونملک جستوجو کرد. قصهها دارد، فقط یکی از غصههایش از این قرار است:«شوهرم ماشینمان را فروخت تا دو، سه هکتار هندوانه بکاریم. سیل آمد و همه را برد؛ مخارج عمل جراحی دختر باهوشم مریم که بماند، همین امروز...
ایسنا/قزوین دیدن آدمهای دور از وطن نهتنها غمانگیز، بلکه محرک وجدان است؛ گاهی فکر میکنم آدم خودخواهی هستم که میخواهم غمی این اندازه مهیب را یادشان بیاورم، اما اشکهای دخترک خودخواهترم میکند و میخواهم بدانم چه بر سرشان آمده که حتی دیدن یک غریبه جانشان را به لرزه انداخته است. نوشتن از اتفاقهای بزرگ...